قباد آرش؛ کارشناس ارشد علوم سیاسی
آزادی یا بازتولید کابوسی به درازای تاریخ خاورمیانه
کوردنامه؛ بار دیگر شاهد سقوط یکی از بسته ترین رژیم های خانوادگی، نظامی و بسته در خاورمیانه هستیم. می بینیم که شهرها آزاد می شوند، درهای زندان شکسته می شوند و زندانیان به بیرون فرار می کنند و گاهی از سر آگاهی و گاهی از سر شوک و نا آگاهی نسبت به آنچه روی داده است قهقه جانانه سر می دهند و می خندند. امروز همه ما شاهد پایان حکومت وحشتناک خانواده اسد در سوریه هستیم. آنچه منتشر می شود تصاویری از مردم خوشحال است که مجسمه های حافظ اسد پدر و بشار اسد پسر را نابود و دیوارنگاره و تابلو بنر و نقاشی آنان را پاره و تخریب می کنند و با دلهای خشمگین و کفش های مستمندشان از ته دل به سرهای بریده مجسمه ها می کوبند. آنچه به نظر می رسد تکرار تصاویری است که پس از سقوط رژیم صدام حسین در عراق دیدیم.
آنچه در پس این شادی نهفته است، راه ناشناخته و زمان های نامعلومی است که در روزها و ماه ها و سال های آینده خواهد آمد. شاید روزی بیاید که آن روز می تواند تکرار وحشتناک وضعیت عراق پس از سقوط رژیم صدام حسین باشد، بازسازی همان کابوس وحشتناک بعثی که توسط خانواده اسد و حزب بعث در پنجاه سال گذشته ایجاد شده است، اما با اسمی دیگر و توسط کنشگرانی دیگر. آنچه اکنون از آن مطمئنیم این است که سوریه تحت حکمرانی خانواده اسد و رژیم بعث به پایان رسیده است و سوریه جدیدی در راه است، دوره گذار و مقدار قابل توجهی هرج و مرج و آنارشیسم. سوال کلیدی این است که آیا سوریه واقعاً در مسیر خود به سوی عصر آزادی است؟ آیا سوریه ای که ایجاد خواهد شد، یک نظام سیاسی و جامعه باز، دموکراتیک و آزادیخواه خواهد بود یا سوریه ای بدون اسد و بعث اما در قالبی ایدئولوژیک و بسته و کشنده تر از بعث…
شکی نیست که آینده سوریه بدون مشکلات سیاسی نخواهد بود. هرچند مشکلات سیاسی در خاورمیانه نیز همچون سایر نقاط جهان جزء لاینفک زندگی سیاسی است هیچ حوزه سیاسی در جهان بدون مشکلات سیاسی وجود ندارد، اما آنچه مشکلات سیاسی منطقه ما را از بسیاری جهات از سایر نقاط متمایز می کند، نبود چشم انداز برای حل آنها است. فقدان بازیگر سیاسی راه حل محور که پروژه همزیستی ملی نیروهای مختلف را در کنار هم اجرایی کند، تمایز اصلی و اساسی است. آنچه بر منطقه مسلط است گروهی از دولت ها، نیروها، گروه های سیاسی و شبه نظامیان مسلح هستند که با منطق انکار هر چیزی خارج از چهارچوب خود، هدایت می شوند.
سوریه نمونه بارز چنین وضعیتی است، ترس و بی اعتمادی زیادی در میان نیروهای سیاسی، گروه های مذهبی و قومی این کشور وجود دارد. کشور مملو از ارتش ها و شبه نظامیان مختلف است که برخی خود را ارتش و میلیشای خدا می دانند و به نام دین و خدا می جنگند، برخی دیگر ارتش این یا آن قوم و این یا آن نیروی منطقه ای هستند، برخی خود را ارتش آزاد و برخی دیگر خود را ارتش ملی می نامند. ضعف یا فقدان گسترده فرهنگ بخشش و فقدان وحشتناک منطق فراموشی، همگی با اشکال مختلفی از نفرت های ملی، قومی، مذهبی، ایدئولوژیک، خانوادگی و اجتماعی ترکیب شده است.
آنچه اوضاع سوریه را پیچیدهتر و ترسناکتر میکند، این واقعیت تلخ است که تصمیمهای سیاسی در این کشور نه در دست دولت سوریه است، نه در دست نیروهای مخالف و نه در دست مردم و جامعه. کسانی که تصمیمات اصلی را در کشور می گیرند، نیروهای مختلف منطقه ای و جهانی هستند. این نیروها در حال جنگ با یکدیگر برای بقا هستند.
از سوی دیگر، هر نیروی نظامی، اگر قدرت و توانش را داشته باشد، سهم خواه دولت احتمالی خواهد بود و با این تفسیر در در حال حاضر چندین دولت مختلف در سوریه وجود دارد، به عنوان مثال، “دولت موقت”، “دولت نجات”، “کانتون های خودگردان کردی در شمال سوریه” و باقی ماندگان حکومت بشار اسد که قطعا سودای تجدید قوا دارند….
اگر از لحاظ غیر نظامی وضعیت را سنجش کنیم سوریه در حال حاضر دقیقاً همچون عراق پساصدام از نظر ایدئولوژیکی و هویتی به سه منطقه سنی، علوی و کرد تقسیم شده است که شدیدتر از عراق، جمع اضدادند…
آنچه در این منازعات نابود می شود، خود «دولت» به عنوان یک نهاد و بعنوان یک مکانیسم مشترک، در نتیجه یک «قرارداد اجتماعی» به عنوان یک «چارچوب مشترک» پذیرفته شده بین جوامع مختلف است. نیروهایی که خود را آلترناتیو رژیم انسان ستیز بشار اسد می دانند، حامل برنامه و جهان بینی ای نیستند که بتوانند مظهر دولت به معنای فوق باشد. در ضمن نیروهای منطقه ای و بین المللی در این کشور به دنبال منافع خود هستند و دستاوردهای خود را جستجو می کنند.
پس از اتمام جنگ ها، درگیری ها و کشتارهایی که در یک دهه گذشته در سوریه رخ داده، هنوز نقشه سیاسی برای برون رفت از وضعیت ناهموار امروز و تکرار نشدن کابوس های آن وجود ندارد. هیچ چشم اندازی درباره دولت – ملت پذیرفته شده و دارای عناصر جوهری و ماهوی برای آینده سوریه وجود ندارد که بتوان آن را به عنوان یک چارچوب سیاسی مشترک برای گرد هم آوردن نیروها، گروه ها و جوامع مختلف در این کشور دید. در واقع، نه چارچوبی اندیشمندانه و نه ابزارهای لازم برای تشکیل به عنوان یک اجتماع مشترک سیاسی، اجتماعی، نهادی و قانونی وجود ندارد.
در واقع آنچه از یک هفته گذشته سوریه برداشت می شود این است که هیچ چیز در این کشور به اندازه نهاد «دولت»، مورد تهدید نبوده است. اکثر چارچوب های سیاسی ایجاد و تحمیل شده در این منطقه ایجاد شده اند اما خبری از نشانه های دولت نیست…
نشانه های مخالفت با دولت به عنوان یک ساختار پذیرفته شده، در لوای مخالفت ها با حقوق بشر، حقوق سیاسی، حقوق اجتماعی، مذهبی، فرهنگی، فردی و حقوق جمعی خود را نشان داده است و نکته غم انگیز آنجاست که همه اینها به بهانه مقابله با «امپریالیسم فرهنگی غرب» و «بازگشت به اصالت و قداست مردم» تبلیغ و تکثیر می شوند. در واقع گویی مردم این نقطه از جهان حق ندارند از این حقوق برخوردار باشند. در عین حال دفاع از حقوق اقلیت ها، حقوق زنان و … همچون راهکارهای سلطه فرهنگ امپریالیسم و استعمار غرب مطرح می شود و مصداق کفر تلقی می گردد.
محکوم کردن مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و برابری به نام اروپایی شدن و غربی شدن این مفاهیم، نه تنها تهی کردن تاریخ این منطقه از هرگونه معنای دمکراسی خواهانه است، بلکه تلاش برای تداوم فرهنگ نفی را نیز به دنبال دارد .
این نیروها ضمن انتقاد از چهره انسانی، روشن بین و صالح فرهنگ سیاسی مدرن، به نام بازگشت به فرهنگ بومی یا دفاع از دین و حریم اجتماعی، زشت ترین و کابوس وارترین چهره فرهنگی از وحشتناک ترین نقطه جهان را زنده و اجرا کرده اند.
وضعیت نهادها، قوانین و حقوق فردی و اجتماعی فعلاً نفی شده، قانون اساسی و تفکیک قوا نادیده گرفته شده است و قانون فعلاً تمرکز قوا و تداوم آن در دست این یا آن جنبش مسلح است. در کشوری که زندانهای بیشمار ساخته شدهاند، آزادی بیان ممنوع بوده، حذف های سیستماتیک صورت گرفته و حق زندگی از میلیون ها انسان سلب شده، اکنون به وضعیتی درآمده که عمومی ترین امور کشور را خصوصی کرده اند، از مفاهیم مردم و ملت استفاده نمی شود و مفاهیمی همچون خانواده، فرقه مذهبی و قبیله غالب است.
در طول تاریخ خود، اکثر نیروهای مذهبی و سکولار در سراسر منطقه، مردم منطقه را از یک شوک اخلاقی به شوکی دیگر هدایت کرده اند. یک بار به نام الحاد و ارتداد مردم را کشتند، یک بار به نام حاکمیت و وحدت ملی. یک بار نیرویی به نام
سوسیالیسم مردم را دستگیر کرده و بار دیگر نیرویی دیگر به نام بازگشت به اسلام و ایجاد خلافت که سوریه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در واقع نمی توان تاریخچه چنین نیروهایی را در این منطقه خواند و دچار یک شوک بزرگ اخلاقی و انسانی نشد، تا جایی که جنایت جزء لاینفک زندگی روزمره اکثر جوامع این منطقه شده است.
تراژدی واقعی جامعه سوریه، خروج بعث و ظهور یک نیروی سلفی مانند ارتش آزادیبخش سوریه، خروج بشار اسد و ظهور محمد جولانی، افول ایران و ظهور ترکیه نیست، تراژدی واقعی اشک ریختن به پای جنایت های بعث و کف زدن برای جنایت های تحریرالشام است. تراژدی واقعی اندازه گیری جنایت است، گویی زخم کشتن صد نفر قابل تحمل تر از زخم کشتن هزار نفر است…
وضعیت فعلی سوریه فقط خاص سوریه نیست و در میان همه کشورهای منطقه سوریه ای بالقوه نهفته است و برای بالفعل شدن تنها منتظر زمان است. شکل حکومت، اشکال نیروهای اپوزیسیون، نگاه خانوادگی به دمکراسی و صندوق رای، درک مذهبی از دولت و حقوق عامه و دموکراسی فعلا تنها آلترناتیو آینده سوریه است و همین مساله راه دشوار آزادی را مسدود و کابوسی به درازای تاریخ خاورمیانه بازتولید کرده است.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰