“و شرافت من وثیقە این قسم است”/ قباد آرش

کوردنامه؛ عدالت، در جوهر خود، پدیده ای است اخلاقی که بدون شرافت انسانی به پوچی می گراید. در گستره تاریخ کردستان، که ریشه هایش در مقاومت و کرامت آمیخته است، وکالت نه حرفه ای عادی، که سوگندی است برای پاسداری از حریم انسانیّت. وکلای شریف کردستان، همچون پُل میانِ قانون و اخلاق، فراتر از متون خشک حقوقی گام برمی دارند؛ آنان مجریانِ قوانین نیستند، بلکه ترجمانِ زندۀ عدالتی اند که در خونِ فرهنگِ کُردی جاریست.
سوگندِ وکالت، در کردستان، تنها تعهدی حقوقی نیست؛ “وثیقەای” است نمادین که شرافت فردی را به مسئولیتی جمعی گره میزند. در فلسفۀ اخلاق کانت، عملِ اخلاقی آن است که از “امر مطلق” پیروی کند: عملی که بتواند به قانونی جهانشمول بدل شود. وکیلِ باشرافت، با هر دفاع، این امر مطلق را تجسم میبخشد: او نه برای پیروزی، که برای اثباتِ حقیقتی می کوشد که حتی اگر موکلش را محکوم کند، شرافتِ قانون را پاس بدارد. در این معنا، وکالت آیینه ای است از “خودشناسی اخلاقی” که در آن فرد با ایثارِ منافع شخصی، به روحِ جمعیِ عدالت می پیوندد.
کردستان، سرزمینی که تاریخش با هویت خواهی و حق خواهی تعریف شده، وکلایش را ناگزیر به فلسفۀ “سارتر” نزدیک میکند: انسان محکوم به آزادی است. در اینجا، وکیل نه تنها مدافعِ فرد، که نگهبانِ رویایِ جمعیِ مردمی است که قانون برایشان گاه ابزار عدالت نبودە است. باشرافتی دوچندان می باید ایستاد؛ هم با بی عدالتی جنگید، هم با حفظِ حرمتِ قانون، اعتمادِ سوخته مردم را التیام بخشید. این همان “دیالکتیکِ مقاومت” است که در تفکرِ گرامشی، روشنفکران را موظف به مبارزه در دو جبهۀ نقدِ قدرت و تربیتِ جامعه میداند.
نیچه میگفت: “آنچه را نتوان در قالب واژه ها ریخت، باید در آغوش موسیقی و اسطوره جا داد.” وکلای شریف، در دفاع از مظلوم، گویی شعری انسانی می سرایند. شرافتِ آنان، زیبایی شناسیِ خاص خود را دارد. مقاومت در برابر بی عدالتی، حتی اگر نتیجه ای فوری نداشته باشد، یادآورِ اسطوره سیزیف است که در پایداری، معنا می آفریند. این نگاه، عدالت را از حوزۀ “باید”های خشک فراتر برده، به “زیباییِ اخلاقی” بدل می کند که وجدانِ جامعه را بیدار نگاه می دارد.
به قول هانا آرنت، “شرایط تاریک تنها زمانی روشن می شوند که شجاعتِ سخن گفتن ظهور کند.” کانون وکلا تنها گردآورنده حقوقدانان نیست؛ بلکه نگهبانِ وجدانِ جمعیِ جامعه ای است که در گذر تاریخ، بارها آزمونِ سهمگینِ حفظ کرامت انسانی و حاکمیت قانون را پشت سر نهاده است. فلسفه وجودی این نهاد، درهم تنیده با ایده ای کانتی است: “احترام به انسان به مثابه «غایتِ فی نفسه»، نه ابزاری برای اهدافِ دیگر”. هر وکیلی که سوگندِ شرافت را بر زبان می راند، در واقع پاسداری از این ایده متعالی را به عهده می گیرد.
از منظر مدنی، کانون وکلا ستونی است که سقفِ جامعه ی مدنی را بر دوش می کشد. در منطقه ای همچون کردستان که گفتمانِ حقوقی گاه زیر سایه ی تنشهای سیاسی کمرنگ می شود، این نهاد با تکیه بر اصولِ بیطرفی و استقلال، چراغِ راهِ تحققِ عدالت شده است.
همانگونه که هابرماس بر «فضای عمومیِ عقلانی» تأکید می کند، وکلا در نقشِ میانجی هایی آگاه، زبانِ قانون را به گونه ای ترجمه می کنند که از انحصارِ نخبگان خارج شده، به مثابه ابزاری برای توانمندسازی توده ها عمل نماید. این همان رسالتِ دشوارِ تبدیلِ «حقِ نوشته شده» به «حقِ زیسته شده» است.
اما شرافتِ وابسته به سوگند، تنها در گروِ پایبندی به متنِ قانون نیست؛ بلکه در نفیِ سکوت در برابر ناعدالتی است. تاریخِ کردستان گواهی می دهد که چگونه برخی وکلا در بحرانی ترین لحظات، با دفاع از محرومان و افشای نقضِ حقوق انسانی، مرزهای اخلاق حرفه ای را به فراسوی تکلیفِ حقوقی گسترش داده اند. اینجاست که فلسفه اخلاقِ فضیلت محورِ ارسطویی تجسم می یابد: شرافت، نه در پیروی کورکورانه از قواعد، که در پرورشِ شجاعتِ اخلاقی برای ایستادگی در برابر ظلم است.
سوگندِ شرافت، پیمانی که با هر دفاعِ بی باکانه از مظلومی یا با هر تقابلِ شجاعانه با خودکامه ای، آینده ای را می سازد که در آن قانون، همتراز با وجدانِ انسانی می تپد.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰