به بهانه سالروز بمباران شیمیایی حلبچه
در نقد تحلیلهای سطحی و ساده انگاری فاجعه / قباد آرش

همه چیز خوب و ایده آل و امیدوار کننده است اگر دشمن خرابکاری نکند
این جمله و جملات مشابه شاه بیت و شاه کلید فاجعه ای است که به مثابه عقلانیت دکارتی انسان معاصر را به یوغ انسان ایدئولوژیک در می آورد و انسان را مسخ اندیشه ای می کند که می گوید “هدف وسیله را توجیه می کند” و انسانها و رویاهایشان را در آرزوی آرمان های ایدئولوژیک در پای گرسنگی، قحطی، اضطراب، نا امیدی، جنگ، همدیگرخواری و … به زانو درآورده است و برخی فضیلت باختگان نیز با ارائه تحلیلهای رازآلود و رمزآلود بر عمق این مسخ می افزایند.
فاجعه معما گونه است، برای تحلیل فاجعه چاره ای جز نگاه رادیکال و متفاوت از ریاضی و حساب و کتاب وجود ندارد. تحلیل سطحی، تحلیل احساسی و حتی تحلیل عقلانی به خودی خود توانایی اندازە گیری فاجعە را ندارند. هورکهایمر فیلسوف غربی کە خود یکی از قربانیان فاجعە جنگ دوم جهانی بود در کتاب دیالکتیک روشنگری کە یکی از سە کتاب مشهور فلسفی غرب بشمار می آید، می نویسد: فاجعە معما گونە است و انسان فاجعە را درک نمی کند.
فاجعە با مرگ تعدادی از انسانها روبروست کە هر کدام آرزویی و هر کدام رویایی و هر کدام اندیشە ای دارند و کسی نمیتواند این آرزوها و رویاها و اندیشه ها را درک کند و این همان معماگونگی و رمزآلود بودن فاجعه است.
فاجعە ریاضی نیست که بتوان با یک نفر و یا صد نفر و یا هزار نفر و یا با آمار و نمودار و متر آن را اندازه گیری کرد. آمارها در فاجعه از نظر محاسبات ریاضی صحیح است اما وقتی پای تحلیل معمای فاجعه از نگاه فلسفی به میان می آید به قول مراد فرهادپور نه عقل و نه احساس قادر به تحلیل آن نیستند.
کسی نمی تواند عمق رنج و درد و عشق و رویا و اندیشه انسان را به آسانی تشخیص دهد. تلاش ها برای تببین عددی فجایع در واقع تلاشها برای پیشگیری از تکرار فجایع است نه تلاش برای فهم فاجعه.
به همین دلیل تلاشها برای ساده انگاری فاجعه و کلی گویی و تحلیل سطحی و تلاش برای پاک کردن فجایع از اذهان و یا تلاش برای به ابزار کردن فاجعه خود زمینه سازی برای وقوع فاجعه ای دیگر است.
سیستمی که فاجعه را خلق می کند سیستمی ساده انگار و سطحی نگر و کلی گوست و به قول آدورنو حقیقت در کل، جزیی نهفته است که سیستم ساده انگار آن را قربانی می کند و تلاش برای اثبات حقیقت بودن کل، در آلمان هیتلر، در ایتالیا موسولینی، در شوروی استالین، در بوسنی میلوشویچ، در عراق صدام حسین و در شنگال داعش را خلق کرد که هرکدام به نوبه خود رویاهای دیگران را به تبعید فرستادند.
همان عقلانیتی که قدرت سوژه را بر سر ابژه پدید آورد و در دنیای مدرن انسان را حاکم طبیعت کرد و گرینویچ را از شرق و مرکز را از حاشیه جدا کرد انسان را نیز از انسان جدا کرد و عقلانیت را تبدیل به عقل ابزاری کرد و با اصطلاح هدف وسیله را توجیه می کند مجوز وقوع دهها فاجعه را صادر کرد تا عقل ابزار شود و سیستمی بوجود آید که حقایق جزیی و حاشیه ای را پاک می کند و در مقابل تحلیل کلی و مکتوم و گذرا ارائە می دهد.
بە قول هورکهایمر عقلانیتی کە از دور ایستادە و فاجعە را کلی و سطحی و احساسی تحلیل می کند آن عقلانیت در خلق فاجعه سهیم است. در میان آثار بشری هر شعر، داستان، اثر هنری، اثر علمی، فیلم کتاب، سخنرانی، مجسمه و یا تالیفی که در مورد فاجعه خلق شود و سطحی و کلی و ابتدایی باشد این سیستم همزاد همان سیستم پدید آورنده فاجعه است و این رویکرد و رهیافت سطحی زمینه را برای پدیدار شدن فاجعه ای دیگر فراهم می آورد.
نگاه سطحی و احساسی و بدون متد باعث شد بعد از فاجعه حلبچه، انفال روی دهد و سپس شنگال و شاید حلبچه ها و انفال ها و شنگال های دیگر در راه است تا شاید روزی کوردها با عقل متدولوژیک و عمقی به تحلیل فجایع خود بپردازند.
همان تحلیل سطحی و ابزاری و توجیه گر ایدئولوژرک ماورایی که در غزه و سوریه و افغانستان و عراق فاجعه پرواز صدها هزار رویا را بدنبال داشت با همان تحلیل سطحی و ابزاری که در سوختن یک کودک بلوچ و مرگ یک کولبر کرد سهیم است، تفاوتی ندارد. فاجعه فاجعه است و قبل از اینکه دیر شود باید از قربانی شدن عشقها و رویاها و اندیشه ها پیشگیری کرد.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 29 در انتظار بررسی : 29 انتشار یافته : ۰